نمايش در اسارت(1)


 

نويسنده: عبدالمجید رحمانیان




 

مقدمه
 

بررسي هنرهاي نمايشي در اردوگاههاي اسراي ايراني، كاري گسترده و دشوار مي باشد. يكي از مهمترين نمايشهاي هنري ، تئاتر است كه اسراي ايراني با ژرف نگري و دورانديشي ، برنامه ريزي هاي ويژه اي براي آن انجام دادند و آن را در سطحي گسترده ، متناسب با زمان و lكان به اجرا درآوردند . تئاتر در اسارت يك رسانه بود و نقشي فراتر از واژه ي مصطلح خود ايفا مي كرد. گاهي نقشي همچون صدا و سيما را داشت و گاهي مانند سينما، بينندگان را مدتها طولاني به خود جذب مي كرد. پاره اي موارد، راهگشا و در مواردي به درمان افسردگي ، كسالت ، انزوا طلبي ، عصبي بودن و پرخاشگري اسرا مي پرداخت.
تئاتر بخشي از زندگي اسرا محسوب مي شد و يك ابزار مهم پيام رساني بود . اسراي ايراني با تدين و تعهدي كه داشتند صادقانه به ميدان آمدند و در جبهه ي اجراي نمايشها نيز به گسترش معنويت و اخلاق دست زدند. تئاتر در اسارت ، با دعا و نيايش در هم آميخته و يكي از پايه هاي اساسي فرهنگ شده بود. هنگامي كه برخي از هنرمندان اسير ، با وضو پا به صحنه ي نمايش مي گذاشتند ، لودگي ، رياكاري ، فخرفروشي و انحراف انديشه ها و رفتار تماشاگران ، زير عنوان هنر ، ديگر معنايي نداشت .
* تاريخچه ي اجراي نمايش در اسارت
* سازماندهي فعاليتهاي فرهنگي
* واكنش عراقيها در مقابل اجراي نمايش ها
* انگيزه هاي اجراي نمايش در اسارت

تاريخچه ي اجراي نمايش در اسارت
 

مطالعه و بررسي اجراي نمايش به همت اسراي ايراني در اردوگاههاي عراق ، بدون شناخت فضاي حاكم بر آن اردوگاهها و واكنش دشمن در مقابل اجراي نمايشها امكان پذير نمي باشد.
كوشش خواهيم كرد كه تاريخچه اي همراه با شرايط اردوگاهها بيان كنيم و اين كه آيا آنچه را اسراي ايراني در طول بيش از ده سال در اسارتگاههاي مختلف عراق به نمايش گذاردند ، در قالب هنر مي گنجد يا خير؟
در مطالعه اي دقيق ، پژوهشگر درمي يابد كه اسراي ايراني در آن شرايط سخت ، سبكي هماهنگ و موزون ، در اوج ظرافتهاي هنري بنيان نهادند كه تأثيرات عميقي بر رفتار جمعي و فردي آنها داشت و در جهت رشد فرهنگي و تربيت اخلاقي و ارتقاء سطح علمي شان نقشي شايسته ايفا نمود.
در نخستين روزهاي اسارت؛ يعني پس از شروع جنگ تحميلي از طرف دولت عراق در شهريور 59 ، اردوگاه موصل يك و پس از آن رماديه شكل گرفت . اسرا را از مكانهاي مختلف مرزي به اسارت گرفته بودند. اين اسرا ، ارتشي ، پاسدار ، نيروهاي مردمي و شخصي بودند.
روزهاي نخستين اسارت ، اسرا نسبت به يكديگر آشنايي كامل نداشتند و اين دليلي بود تا جانب احتياط را گرفته و سر به زير و ناشناخته ، زندگي شخصي خود را بگذرانند ، مضافاً اينكه لو رفتن تدريجي برخي از كساني كه به نام "پاسدار" قلمداد شده بودند در ذهنها اين مسأله را برمي انگيخت كه چشمهايي پنهان ؛ يعني جاسوساني ناشناخته ، در ميان جمع وجود دارند.
البته گروه هاي كوچك چند نفري كه در جبهه با هم آشنايي داشتند، گرد هم جمع مي شدند و به تبادل اطلاعات و گپ زدنهاي چند ساعته مي پرداختند.
گذشت زمان‌، انسانهاي داراي سنخيت مشترك را به هم پيوند داد. از يك سو ، آنهايي كه از نظر عقيده ضعيف يا نسبت به انقلاب و دفاع مقدس بي تعهد بودند، گرد هم جمع شده و سعي مي كردند همگي در يك آسايشگاه زندگي كننند. و از سويي ديگر ، كساني كه با تعهد پا به ميدان نبرد گذاشته بودند و خود را مديون انقلاب مي دانستند و بي تفاوتي و ترس را رفتاري غيرديني و نابخردانه مي پنداشتند ، تلاش خويش را بر گردآيشي آرام و تدريجي به كار مي بردند.
با فرا رسيدن ماه رمضان سال اول اسارت ، اين جدايي و انفكاك صاحبان انديشه هاي متفاوت ، بويژه در اردوگاه موصل ، بروز و ظهوري روشنتر به خود گرفت .
عراقيها حاضر نبودند دردسر تدارك غذاي سحري و نگهباني مضطربانه را در آن هنگام خطرآميز بپذيرند و اگر از تعداد اسراي روزه دار كاسته مي شد براي آنها بهتر بود و به اهداف تبليغي نزديكتر مي شدند.
در ميان اسرا مرداني كهنسال زندگي مي کردند كه در اثر كهولت سن يا بيماري يا دلايل ديگر ،‌توانايي روزه داري را نداشتند.
مسأله ي روزه باعث شد كه عراقيها روزه داران را در يك طرف اردوگاه و آنهايي كه قصد روزه داري را نداشتند در آسايشگاههاي طرف مقابل اسكان دهند. اين موضوع ، نقطه آغازين تشكل هاي فرهنگي بويژه در اردوگاه موصل بود؛ زيرا شرايط دشوار، ناهمگوني افراد را به هم زد و زمينه ي اطلاع يابي عراقيها از وضعيت فعاليت هاي داخل آسايشگاه هاي فعالان مذهبي را كمتر كرد و بستر مناسبي براي برگزاري كلاسها ،‌نمايشها و فعاليتهاي نوشتاري فراهم آمد.
تفاوتي كه ميان اردوگاه رماديه و موصل وجود داشت ، اين بود كه آسايشگاههاي رماديه گنجايش 50 تا 60 اسير ، ولي آسايشگاههاي موصل گنجايش 120 تا 130 اسير را داشت ؛ پس در ميان مذهبي هاي اردوگاه موصل ، امكان عملي كار فرهنگي بويژه اجراي نمايش آسانتر بود.
در روزهاي نخستين كه هيچ سرگرمي و وسيله ي آموزشي در دسترس نبود و اسرا را بدون هيچ گونه امكانات حتي كمترين پوشاك در اردوگاه رها كرده بودند ، نمايشها به صورت رو حوضي و شبيه خواني بود. كاغذ و قلم براي نوشتن نمايشنامه وجود نداشت . چند نفر كه از قبل ، علاقه مند و يا دست اندركار امور هنري بودند دور هم جمع مي شدند و موضوع نمايش و خط سير آن را به صورت كلي مطرح مي كردند و با تعيين شخصيتهاي نمايش به روي صحنه مي رفتند .صحنه ي نمايش هم وسط آسايشگاه كنار ديوار بود. سه ، چهار نفر پتوها را به عنوان پرده ي نمايش نگه مي داشتند كه بازيگران در هنگام بسته بودن پرده از ديده ها پنهان باشند.
اين نمايشها غالباً كوتاه ،كمدي و يا اخلاقي و آموزنده بود؛ ولي هيچ گاه پا را از حريم ادب و اخلاق بيرون نمي گذاشت .
جالب بود كه از آغازگران اين حركت كساني بودند كه در ميان جمع ، وجهه ي مذهبي و اخلاقي داشتند.
يكي از اسراي ايراني مي گويد:
"اوايل اسارت ، در اردوگاه "عنبر" (1) در اين انديشه بوديم كه براي حفظ روحيه ي خود و دوستان چه كاري انجام دهيم . با توجه به اين كه تا اندازه اي توانايي هنري داشتم و بسيار اهل شوخي بودم و هيچ گاه آرامش نداشتم ، با چند نفر از بچه ها به گفتگو نشستيم كه اگر قرار باشد ما در اين زندگي تكراري ، حركتي انجام ندهيم ممكن است حوادثي غيرمنتظره برايمان پيش آيد . به همين منظور با سه ، چهار نفر از بچه ها جمع شديم كه در اين باره تصميمي بگيريم . هر كس پيشنهادي داد؛ مثلا يكي گفت : بچه ها هر كدام آداب و رسوم شهر خودشان را بگويند. آن پيشنهادها مقبول نيفتاد.
سرانجام ، تصميم گرفتيم كه دست به كارهاي نمايشي بزنيم. من گفتم : ما بايد تا شش ماه برنامه ريزي نمايشي بكنيم. قرار شد كه هر هفته يك برنامه داشته باشيم و اولين قدم را خودم برداشتم و يك كار كمدي آماده نمودم.
براي اولين شب ، بچه ها را جمع كردم و نقشها و ديالوگها را به آنها گفتم . مقداري تمرين كرديم ، سپس اولين برنامه را اجرا نموديم . در كنار نمايش ، يك كار ديگري هم كردم و آن "اخبار فكاهي" بود. برنامه خوبي اجرا شد و همه پسنديدند ، بويژه اخبار فكاهي كه به سرعت در تمام اردوگاه پيچيد كه يك نفر آمده و اخبار مي گويد . كار نمايشي ، از اينجا شروع شد و بچه ها ديدند كه يكي از بهترين كارها براي حفظ روحيه همين نمايش است .
بعدها كه وارد اردوگاه موصل شديم ، ديديم كه اين ديوارهاي بلند، كار بلند مدت هم مي خواهد."(2)
از هنگامي كه اسرا احساس كردند زندگي اسارتي تداوم خواهد داشت و نوعي زندگي واقعي به شمار مي رود در پي به دست آوردن كاغذ و قلم شدند.
با ورود نمايندگان صليب سرخ به اردوگاه و آغاز نوشتن نامه ها (3) به دست آوردن قلم از آنها آسان شد و بتدريج ذخيره كردن جوهر ، براي مواقعي كه نمايندگان صليب ممكن است دير بيايند يا خودكارها لو برود ، شروع شد . همچنين انديشه ي يافتن كاغذ براي نوشتن مطالب ضروري اسرا ، همچون آيات قرآن ، احاديث و روايات و يا نوشتن سرود و نمايشنامه ، در ذهن اسرايي كه خود را براي خدمتگزاري فرهنگي متعهد احساس مي كردند به وجود آمد . اينها كاغذ پاكت هاي سيمان را كه براي بلوك زدن به اردوگاه آورده مي شد، به صورتي پنهاني برمي داشتند و آنها را مخفي مي كردند. اين نيز آغاز شكل گيري امور فرهنگي نوشتاري در ميان اسيران بود.
علاقه اسرا از يك سو و به وجود آمدن زمينه ي فعاليتهاي فرهنگي از سويي ديگر ، هنرمندان اسير را در شكل دهي نمايشها جدي تر نمود. آنهايي كه اهل قلم بودند با كمك ديگر دوستان هنرمند خويش نمايشنامه نويسي را آغاز كردند و به ياري ديگر هنرمندان آن را ساخته و پرداخته نموده ، براي اجرا مهيا كردند.
انتخاب شخصيتها آسانترين مسأله ي تئاتر بود؛ زيرا هر كارگردان به خوبي مي توانست از ميان آن همه اسرايي كه مشغوليتي نداشتند هر كس را مناسب بود انتخاب كند. براي تمرين تئاتر نيز از لحاظ وقت گذاشتن بازيگران مشكل چنداني وجود نداشت ؛ اما از لحاظ پي بردن دشمن سختي هاي زياد در پي داشت . بدين گونه ، هنرهاي نمايشي بويژه تئاتر در اسارت منسجم گرديد و شكل تكاملي خود را پيمود .
بهتر آن است كه به عنوان نمونه ، تاريخچه اي از شكل گيري تئاتر در اردوگاه موصل 4 ـ‌ كه همچون موصل 3، ويژگي هاي برجسته اي از لحاظ فعاليتهاي فرهنگي، هنري داشت ـ آورده شود تا خواننده در جريان سير فعاليت هنري اسراي ايراني قرار گيرد.
پس از تشكيل اردوگاه در 16 شهريور 61 ، تا ارديبهشت 62 ، نمايشهايي به صورت پراكنده و اكثراً کمدي اجرا مي شد . با ورود اسراي عمليات رمضان ، به سفارش رهبر اسيران ، حاج آقا ابوترابي ، و با تأكيد و نظارت ايشان ، در ارديبهشت 62 ، كار تئاتر شكل بهتر و منظم تري به خود گرفت . پس از تعيين مسؤولان ، تئاتر آسايشگاهها و برنامه ريزي اوليه ، دو تئاتر به نامهاي "شب آخر" و "فريادي به قامت بلندِ نه" كه در ايران به اجرا درآمده بود، به حاج آقا پشنهاد داده شد كه ايشان نمايش "شب آخر" را انتخاب كرد و تغييراتي به مقتضاي اسارت در آن به وجود آمد و پس از يك ماه تمرين اجرا شد.
از ديگر كارهاي جالب كه همان اوايل آغاز كار در عيد غدير به اجرا درآمد تئاتر "الغدير" با پيشنهاد حاج آقا بود. او داستان واقعي آن را از علامه اميني در نجف اشرف شنيده بود.
آن روزها دشمن فشارهايش را بر اردوگاه زياد كرده و در كمين بود تا اسيراني را در جريان فعاليتهاي فرهنگي به دام اندازد . به عنوان مثال، يك مداد به اندازه ي يك بند انگشت از اسيري به نام اصغري (اهل كرج) لو رفت . عراقي ها فاتحانه او را به پانزده روز زندان محكوم كردند و هر روز با مشت و لگد و كابل به شكنجه اش پرداختند.
پس از اجراي "الغدير" چند نمايش پراكنده تنها در يك آسايشگاه در زمان آزادباش ، با در نظر گرفتن تدابير احتياطي انجام گرفت كه از جمله مي توان به تئاتر "معدن" و "پرستوها به آشيانه باز مي گردند" و پانتوميم "17 شهريور" در زمستان 63 ، هر كدام دو يا سه اجرا داشتند.
تئاتر "نور" و پس از آن "آمريكا" و "شوروي" نخستين كارهاي منظم و هماهنگ اردوگاهي بودند كه بهترين بازيگران اردوگاه در آن اجراي نقش مي كردند. پس از آن تئاتر هاي "مزد جهاد ، شهادت" و "مسلم بن عقيل" به اجرا درآمد.
به تدريج فكر اجراهاي اردوگاهي با در نظر گرفتن مسائل دقيق امنيتي رايج شد ."اسير" در تابستان 64 مورد استقبال قرار گرفت . "ننه خضيره" در هفته ي دفاع مقدس سال 64 اجرا شد ؛ داستان واقعي مادري مظلوم در خرمشهر كه پس از كشتن يك گروه عراقي كه به زور در خانه اش ساكن بودند ، خود نيز به شهادت مي رسد . تئاتر "مادر" كه در مسير اعتقادات خود ، فرزند ضد انقلابش را تحويل مي دهد ، بسيار اثربخش بود. "بستان" نيز در هشتم آذر 64 به اجرا درآمد.
تئاتر "طي طريق" داستان تخيلي مأموريت يك واحد نيروي دريايي جمهوري اسلامي را نشان مي داد كه دچار مشكلات مسير مي شوند و... . "نهايت تا به آغاز" به اسارت درآمدن تعدادي از نيروهاي اسلام به دست ضد انقلابيون دمكرات را به نمايش مي گذاشت و مقاومت اسراي اسلام را نشان مي داد.
در دهه ي فجر سال 64 تئاتر زيبا، فلسفي و روانشناسانه ي "كنگره" كه نام ديگرش "محاكمه ي درون" بود به اجرا درآمد. اين تئاتر آقاي خاكي زاده (انسان متهم) را نشان مي داد كه در دادگاهي با رياست عقل و دادستانيِ وجدان يا نفس لوامه محاكمه مي شد. وكيل مدافع متهم ، نفس اماره بود و شاهدان عليه متهم ، كوه ، درخت و پرنده بودند. نور و صدا در اين تئاتر نقش مهم و اساسي ايفا مي كرد . همزمان تئاتر "سي و سومين سالگرد انقلاب" به اجرا درآمد كه تخيلي و اميدبخش بود.
تئاتر "عيدديدني" در عيد نوروز سال 65 به اجرا درآمد و "جشن تولد" در 12 فروردين همان سال به روي صحنه رفت . همزمان تئاتر "هواپيما ربايي" در اثبات تروريست بودن بسياري از كشورهاي مدعي حقوق بشر اجرا شد.
"خانه ي گم شده ي من ، فلسطين" در روز قدس همان سال به اجرا درآمد و روز عيد فطر ، تئاتر "وقتي كه ماهي ها سنگ مي شوند" و "رجعت" (تحول دروني يك انسان) به صحنه رفت.
در هفته ي دفاع مقدس همان سال "سلول" كه شكنجه هاي حزب بعث در زندانها را نشان مي داد و تئاتر "اتكال1" كه چهره ي واقعي انقلاب را به نمايش مي گذاشت و با اجراي سرود (به عنوان موسيقي متن) به اجرا درآمد.
در دهه ي فجر 65 "سنگ و سرنا" و "جدال" مورد استقبال اسيران اردوگاه قرار گرفت. همچنين تئاتر پر استقبال "مؤمن" به روي صحنه رفت.
در تيرماه 66 تئاتر "حجر بن عدي" به زبان عربي اجرا شد و در هفته ي جنگ تحميلي "تكليف الهي" بينندگان مشتاق را به سوي خود كشيد. در چهلم شهداي مظلوم ايراني در مكه ، "برائت" اجرا گرديد و همزمان تئاتر"اتكال2" (پيرامون خليج فارس) به نمايش گذاشته شد. دهه ي فجر همان سال، اسيران شاهد "صدور انقلاب" بودند و همزمان تئاتر "ترور و اعتراف" را تماشا كردند.
"اتكال3" در زمين بازي اردوگاه و در حضور عراقيها به اجرا درآمد. حدود هشتصد تماشاچي آن تئاتر سياسي را كه در قالب بازي هندبال صورت مي گرفت تماشا مي كردند. آن نمايش ، پيروزي هاي چشمگير ملت ايران و ذلت دشمنان را نشان مي داد.
در عيد قربان سال 67 تئاتر "ندامت" به روي صحنه رفت كه 9 اجرا داشت و بسيار مؤثر بود. در هشتم شهريور همان سال "ابوذر" به زبان عربي با 9 اجرا اردوگاه را قبضه كرد. پس از آن تئاترهاي ديگر به نمايش گذاشته شد كه برخي از آنها عبارتند از : اسم شب ، امانت ، اسم اعظم ، نان و دست حسين ، جابر بن عبدالله ، شيخ بهايي ، شيطان رمضان.
پس از هر اجرا بر دقت دست اندرکاران در مخفي كاري و ارائه ي كاري شايسته و مؤثر و هنري افزوده مي گشت . به همين نسبت عناصر اجراي نمايش نيز رو به پيشرفت بود.
تئاتر در اسارت با در نظر گرفتن هدفي والا شروع شد . نقطه ي آغازين آن وجهه ي ديني داشت و بازيگران با احساسي بلند و تعهدي توصيف ناپذير، شيدايي خويش را در منظر تماشاچيان به نمايش مي گذاشتند و به رغم همه ي مشكلاتي كه براي آنها به وجود مي آمد، باز دست بردار نبودند. مي توان گفت كه تئاتر در اسارت ، با داشتن هنرمنداني متعهد ، شيدا و با احساس ، يكي از بهترين نمونه هاي هنر متعهد محسوب مي شود ؛ چرا كه ارزش آفريني مي كرد، اثرات متعالي به جا مي گذاشت و ابزار پيام رساني نيرومندي بود.
ژستهاي معنادار بازيگران ، هماهنگ با سخنان جذاب آنها به همراه حالتهاي چهره شان بي آنكه توجه، بيشتر به ابزار و وسايل منصرف شود همه را فريفته مي نمود.
اين ابزار نيست كه موجد هنر است . هنرمندان اسير نشان دادند كه با نبود ابزار مي توان بهترين اثرهاي هنري را ايجاد كرد ، به علاوه آنكه آنها ابزارهاي مورد نياز نمايشها را با آن همه مشكلات مي ساختند. اين ، دليلي است كه بگوييم : تئاتر در اسارت ،"هنر در هنر" بود.
اگر هنر را خوب ارتباط برقرار كردن هنرمند با بيننده تعريف نماييم باز تئاتر اسارت ، يك هنر محسوب مي شد؛ چرا كه مدتها پس از اتمام نمايش ، اثر آن همه زيبايي بر گفتار و رفتار تماشاگران مشهود بود و در تراژديها و يا كمديها اين ارتباط به گونه اي صورت مي گرفت كه تماشاگران اسير با اشكهاي خود غبار اندوه دنيا را از دلهاي خود مي زدودند، يا با شاديها و خنده هاي خود غم و رنج اسارت را به فراموشي مي سپردند.
هنرهاي نمايشي بويژه تئاتر در اسارت تا آنجا پيش رفت كه به عنوان يكي از اركان مهم زندگي فرهنگي محسوب مي شد و همه را تحت تأثير خويش قرار مي داد. در مباحث آينده اين موضوع را شرح بيشتري خواهيم داد.

سازماندهي فعاليتهاي فرهنگي
 

تا چند ماهي از آغاز ورود اسرا به اردوگاههايي كه اسيران قديمي در آنجا وجود نداشتند تئاتر تشكيلات خاصي نداشت . بيشتر نمايشها كمدي بود و در قالب ساده اجرا مي شد . علت اين موضوع ، ناآشنايي اسرا با جو حاكم بر اردوگاه و بي اطلاعي از همديگر بود . احتياط ، آنها را وادار مي كرد تا از وضعيت اردوگاه و آنچه در پيرامونشان مي گذرد ، اطلاع بيشتري حاصل كنند؛ آن گاه ، فعاليتهاي فرهنگي خود را آغاز نمايند.
با گذشت زمان ، هنرمندان شناخته مي شدند و به هم انس مي گرفتند و اين باعث سازماندهي و تشكل آنها مي شد.
يكي از ويژگيهاي اسارت اين بود كه نهفته هاي شخصيت يك فرد نيز بروز مي كرد؛ به عنوان مثال ، كسي كه خود را هنرمند مي دانست ، گذر زمان، نفي يا اثبات اين "ادعا" را بارز و ظاهر مي نمود؛ چون اسارت ، به علت محدوديتهاي مكاني و فردي ، عالم جزئيات است اگر چه دنياي آزادي، عالم كليات مي باشد.
يك انسان اسير ، در محيطي مشخص و محدود و با انسانهايي معين سر و كار دارد ؛ پس نهفته هاي شخصيتي او در طول زمان آشكار خواهد شد.
در آنجا كسي كه مي گفت " من هنرمندم" رفتار آينده ي او تعيين كننده بود . از آنجا كه اسرا خود به خود ، به دانش ، اخلاق و مشخصه هاي فردي همديگر پي مي بردند؛ پس "ادعا" كارساز نبود. اين است كه مي گوييم "آنجا محيطي واقعي بود" ؛ ويژگي هاي شخصيتي هر كس آشكار مي شد و كمبودها نيز براي انسان روشن مي گشت.
با گذشت زمان، هنرمندان و در رشته هاي مختلف ، با توجه به امكانات اسارتگاه ، آشكار و بارز شدند. نويسندگان ، بر اثر فشاري كه از ناحيه ي وجدان و احساس دروني بر آنها وارد مي شد با پذيرش همه ي خطرها (خطر داشتن قلم ، خطر نوشتن ، خطر لو رفتن و...) دست به قلم بردند . بازيگران تئاتر به صحنه آمدند و كارگردانان نيز به اداره ي كار تئاتر پرداختند.
در ماههاي اوليه ي اسارت ؛ يعني، سال 59 تشكيلاتي منسجم وجود نداشت . از هنگامي كه اسرا پي بردند كه اين زندگي ، موقت نخواهد بود به سازماندهي فرهنگي همت گماشتند.
در سطح اردوگاه ، يك گروه فرهنگي به صورت مخفي ايجاد شد. اينها مسؤولان گروه فرهنگي آسايشگاهها بودند. در رأس اينها يك نفر هماهنگ كننده ، با رهبري اردوگاه در تماس دايمي بود . اوج پيشرفت و پيچيدگي اين تشكيلات ، غالبا در برخي اردوگاههاي موصل مشهود بود، هر چند كه در ديگر اردوگاهها بويژه در ميان مفقودين اين تشكيلات ، پنهاني تر بودند.
گروه فرهنگي آسايشگاه از مسؤولين زير تشكيل مي شد:
ـ مسؤول تئاتر كه در رأس گروه تئاتر بود.
ـ مسؤول سرود كه گروه سرود را اداره مي كرد.
ـ مسؤول دعا ، پي گير كليه ي مسائل مربوط به دعا ، تعقيبات و... بود.
ـ مسؤول فرهنگي (هماهنگ كننده) كه در رأس اين گروه قرار داشت.
و بنا به موارد امنيتي ، ارشد يا معاون او و برخي افراد متغير؛ از قبيل مسؤول نگهباني ، مداحان ، نويسندگان و شاعران نيز عضو گروه فرهنگي بودند.
در رأس اين گروه فرهنگي يك نفر رابط و هماهنگ كننده وجود داشت كه در شوراي مركزي اردوگاه عضو بود. ما بنا نداريم كه كل تشكيلات فرهنگي اردوگاه را بررسي كنيم ؛ بلكه هدف ، بيان تشكيلات تئاتر مي باشد.
مسؤول تئاتر آسايشگاه نيز سرپرستي يك گروه هنري را به عهده داشت :
كارگردان ، بازيگران ، مسؤول تداركات (پيگيري تهيه ي لباس ، ابزار و وسايل ،نور ، گريم، دكور، پرده ي نمايش ، اخفاي مدارك و وسايل و ... را به عهده داشت ) مسؤول نگهباني .
در اردوگاه يك نفر خوش فكر و داراي تجربه ي كار هنري در رأس تئاتر قرار داشت كه شوراي (گروه) تئاتر اردوگاه را رهبري مي كرد. شوراي تئاتر اردوگاه مركب از مسؤولان تئاتر آسايشگاه بود.
بايد يادآوري نمود كه مسئولان تئاتر ، تنها كارهاي سازماني و تشكيلاتي را انجام نمي دادند ؛ بلكه خود از بهترين نويسندگان ، كارگردانان و بازيگران تئاتر بودند. همچنين تنها گروههاي تئاتر نبودند كه به اجراي نمايش مي پرداختند ؛ بلكه سرنخ نمايش به دست آنها بود، و در يك آمار به عمل آمده در اردوگاه موصل 3(كوچك) در سال 65، بيش از پانصد نفر به نحوي دستي در اجراي نمايش داشتند.
مسؤول تئاتر اردوگاه ، عضو گروه فرهنگي مركزي محسوب مي گشت و كليه ي امور مربوط به تئاتر از ناحيه ي او ساماندهي مي شد. سياست كلي برنامه ريزي تئاتر به دست شوراي تئاتر و در رأس آنها گروه فرهنگي اردوگاه صورت مي گرفت .
نمايشنامه نويسان نيز با شوراي تئاتر در تماس بودند. نمايشنامه ها بنا به مناسبتهاي مختلف انتخاب مي شد و براي اجرا در اختيار كارگردانان قرار مي گرفت . آنها نيز با كمك مسؤول تئاتر و تداركات و عوامل اجرايي به تمرين مي پرداختند.

واكنش دشمن در مقابل اجراي نمايشها
 

بعثي ها نسبت به فعاليت اسرا بويژه اجراي نمايشها بسيار حساس بودند.
در آغاز ، اين پرسش را مطرح مي كنيم كه‌، چرا آنها هميشه درصدد سركوب هنرهاي نمايشي بويژه تئاتر بر مي آمدند؟
شايد بتوان در پاسخ به اين پرسش دلايل زير را بيان كرد:
1. تضعيف روحيه ي اسرا با ايجاد فضايي راكد ، غير فعال و كسالت بار و جلوگيري از توانبخشي معنوي به وسيله ي برنامه هاي فرهنگي
2. جدا نمودن تدريجي اسرا از فرهنگ و ارزشهاي انقلاب اسلامي و به كارگرفتن آنها در برنامه هاي تبليغي خود
3. جلوگيري از شورشهاي احتمالي
به طور طبيعي ، افرادي كه در حصار زندان و اسارت گرفتار هستند و فعاليت و نشاط فرهنگي و هنري ندارند ، بتدريج روحيه ي خود را از دست خواهند داد و در نتيجه ، دچار خمودي ، كسالت ، اضطراب و يأس خواهند شد . آنها ديگر جوشش فكري ندارند و در اين صورت ، خود را با محيط تطبيق مي دهند ، يا خود را مي بازند و هر لحظه براي از بين بردن خود ، خواسته يا ناخواسته ، اقدام مي نمايند.
عراقيها مي دانستند كه اگر ابزار مهم پيام رساني از اسرا گرفته شود بر اثر گذشت زمان و دور بودن از اخبار و اطلاعات ميهن خود ، از فرهنگ انقلاب اسلامي جدا مي شوند و در نتيجه ، در مقابل فعاليتها و برنامه هاي تبليغي دولت عراق تأثيرپذير و منفعل مي گردند و هيچگاه مسأله اي به نام شروش و اعتراض جمعي در اردوگاه به وجود نمي آيد .
از طرف عراقيها ، دو سياست همپا در مقابل اجراي هنرهاي نمايشي در اردوگاهها به كار مي رفت:
1ـ سياست خشونت و ممنوعيت (روش نفي)
2ـ سياست جايگزيني و هجوم فرهنگي(روش اثبات)
در اجراي سياست ممنوعيت ، عراقيها با تمام نيرو در صدد بازداري و نفي برآمدند و دست اندركاران هنرهاي نمايشي را در معرض شديدترين آزارها قرار دادند. مجريان تئاتر هميشه با تهديدها خطرهايي از سوي دشمن مواجه بودند و مشكلات زيادي سد راهشان بود . ما برآنيم تا خطرها و مشكلات اجراي نمايش را با ذكر خاطره هايي بيان نماييم.

پي نوشت ها :
 

1.اردوگاه عنبر سومين اسارتگاهي بود كه در اوايل پاييز سال 60 براي اسراي ايراني تشكيل شد.
 

منبع:رحمانیان ، عبدالمجید ،تئاتر در اسارت ،انتشارات امید آزادگان،1383